تعارف که نداریم جانم
جنس دختر دورو و دوشخصیتی ترین موجودِ روی زمین است.
گاهی دلش پر میزند برای یک خواب راحت میان بازوان مرد دنیایش در خانه رویایی‌شان
اما باید خودش‌ را به آرزوهای پدر برساند و خانوم مستقلی شود
یک شخصیتش میخواهد عاشقی کند اما شنیده که عشق و عاشقی مانع رسیدن به اهداف میشود.
دلش میخواهد با کوتاه کردن موهایش با دلبرش ست شود اما دل مادرش چه میشود که میخواهد هرروز موهای دردانه اش را ببافد؟
دختر شیطان خانه که با جیغ های بنفش در مقابل برادر به هرچه میخواهد میرسد کنارِ پسرکی که از او دل برده آرام ترین میشود تا مبادا دل بزند. 
با تمام غروری که همه از این جنس سراغ دارند کافیست به او بگویی میخواهی رهایش کنی آن لحظه مانند دختربچه‌ چهار ساله ای که از ترس تنها در خانه ماندن گریه و التماس میکند در آغوشت اشک میریزد و خواهش میکند که نروی.
و دورویی در بعضی هایشان به گونه ای است که دفترچه خاطرات و گالری موبایل و حتی قلبشان از شما مملوست اما به هزار و یک دلیل که تا دختر نباشی درکشان نخواهی کرد لب از لب باز نمیکنند
دوگانگی از همان کودکی در رفتارشان نمایان است که ناگهان رفتار صمیمیشان با پسرهای فامیل تغییر میکند.
آنقدر دو رو هستند که در محل کار یا مهمانی‌ها پا روی پا می‌اندازند و با وقار و متانت در حالی که مواظب پهنای لبهایشان به هنگام خنده میباشند و صاف و اتو کشیده روی صندلی نشسته اند شروع به صحبت های منطقی میکنند در حالی که چند ساعت پیش تر چهار زانو روی کابیت نشسته بودند وبا تاب دادن موها‌یشان از هدف و آرزوهای دنیای رنگارنگشان میگفتند.
دخترها دوروییشان به جایی رسیده که خواب را 
بر نشستن بر بستر بیماری پدر ترجیح میدهند اما در حقیقت توان دیدن درد کشیدن قوی ترین مرد زندگیِ شان را ندارند
و یا به بهانه‌ی کار از شنیدنِ درد و دل مادر فرار میکنند و کسی روی دیگرشان را که تحمل اشک های مادر را ندارد نمیبیند.
اگر شما روی بد دخترها را دیده اید پای دخترانگیشان نگذارید پای خصلت آدمیت بگذارید
وچقدر امروز پرم از تمام حرفایم...
 
#ح_م
 


تاريخ : چهار شنبه 27 تير 1397 | 17:33 | نویسنده : ح.م |

 

 
ما زن ها درد های مشترکی داریم....
همه یِ مـا یک روز دمِ یک مهمانیِ بزرگ لباسمان را گم کرده ایم، ناخنمان شکستـه و یک غم هایِ کوچکِ خانومانه ای دلمان را لرزانده است....
همه یِ یک شب هایی را تا صبح گـریه کرده ایم و صبح "بد خوابیده ام" جوابِ تکراریِ همه یِ ما بوده به سوالِ "چـرا چشمهایت ورم کـرده است؟"...
ما زن ها درد هایِ مشترکی داریم....
همه یِ ما یک شب هایی را منتظر مـردی مانده ایم که حواسش هیـچ به بودنِ ما نبوده است....
یک وقت هایی"تنهایم بگذار" هایی گفته ایم که از تهِ دلمان نبوده... 
اما واقعـا تنها گذاشته شدیم....
همه یِ مارا یک روز مـردی، تویِ بدترین شرایط رها کـرده است....
و مـا زورمان که به دنیا نرسیده است، فقـط موهایمان، این لعنتی هایِ اضافه را به قیچی تقدیم کرده ایم....
ما زن ها درد هایِ مشترکی داریم....
همه یِ ما یک روزی تصمیم گرفته ایم، به دوستانمان قول داده ایم که به "او"یِ بی وفایمان فکـر نکنیم....
نزدیکانمان را تهدید کرده ایم حتی، که دیگر اسمش را جلویمان نیاورنـد بلکه دردهایمان کمی آرام بشود اما....
ما زن ها دردهایِ مشترکِ زیادی داریم....
چندمینش، شاید این است کـه
مــردی که تمامِ زنانگـی هایمان را برایش کنار گذاشتـه بودیم
هـرگز نیامده.... 
 
 


تاريخ : سه شنبه 26 تير 1397 | 2:22 | نویسنده : ح.م |

 ما "دخترها" هیچوقت برایِ رسیدن به آرزوهایمان منتظر کسی نبودیم،

هیچوقت خودمان باورمان نشده جنس دومیم ضعیفیم،
هیچوقت نتوانستیم خودمان را قانع کنیم بخاطرِ نگاهِ کسی تویِ خیابان بلند نخندیم،
لباس های رنگی نپوشیم
آزادانه و با شوق رویِ جدول راه نرویم.
ما "دخترها" تا دلتان بخواهد چیزهایی که حقمان بوده را نداشتیم
به اسمِ "دختر" بودن کارهایی که دوست داشتیم را نکردیم
و برایِ چیزی به نام آبرو خیلی دخترانگی ها نکردیم؛
ولی هنوز
دلمان خوش است
به گل هایِ رویِ لباسمان،
به رنگِ چشمهایمان که آفتاب روشنترش میکند،
به خنده هایِ از ته دلمان وسطِ خیابان،
به قرمزی رویِ دستهایمان،
ما هنوز دلمان خوش است به خیلی چیزهایِ کوچک
چیزهای کوچکی که سهم ماست و کسی نمیتواند از ما دریغش کند...
ما دلخوشیم به اینکه تنها هم میتوانیم آرزوهایمان را لمس کنیم
و
خودمان باورمان شده محکمیم و به وقتش معنایِ مسلّمِ تکیه گاهیم
که ظریفِ شانه هایمان میتواند آرامش مطلق باشد...
ما هنوز  دلمان خوش است
که میانِ اینهمه دلیل برایِ دوست نداشتنِ خودمان
هنوز افتخارمان
همین "دختر" بودنمان است...
ح.م
#روز_دختر_مبارکتون_باشه

تاريخ : دو شنبه 25 تير 1397 | 23:27 | نویسنده : ح.م |
 
میخوام انقدر خوشبخت بشیم که تو هفتاد سالگی... 
تو رویِ تختِ چوبیِ کنار حوض بشینی، شاملو بخونی 
من با پیرهن چین دار بلندِ گلگلی و دوتا فنجون چای دارچين بیام کنارت بشینم.
تو شاملو بخونی و من با قیچی و شونه کوچیکم موهایِ یکدست سفیدت رو مرتب کنم و شنلِ رویِ  دوشم رو بپیچم دورت تا سردت نشه.
تو شاملو نخونی و از وضعِ کارِ پسرمون تعریف کنی و من ها کنم رو شیشه های گردِ عینکت و با گوشه پیرهنم تمیزش کنم.
تو شاملو نخونی و چای دارچینت رو با نبات مزه مزه کنی و من خبر بارداری دختر کوچیکمون رو بهت بدم.
میخوام انقدر خوشبخت بشیم که تا هفتاد سالگی پا به پایِ هم موسفید کنیم و آرامش نفس بکشیم. از همون خوشبخت هایِ واقعی که برای سردرد همدیگه هم دلهره میگیرن، حرفی از رفتن و نبودن نمیزنن. دعوا و درد هم دارن اما نمک زندگیشونه.
که تو شاملو بخونی و من چایی دارچین برات دم کنم. 
دلبر جان
تو بمان...
خوشبخت شدنت با من.
 
‌ ‌ح.م
برایِ:
س_ب


تاريخ : دو شنبه 11 تير 1397 | 17:6 | نویسنده : ح.م |
 
تو هیچی از من نمیدونی؛
تو نمیدونستی وقتایی که قهر میکردیم
من حالم بدتر از تو بود
ولی سمتت نمیومدم
چون از خودم بدم میومد که اذیتت کردم
که خودخواهم و با همه بدیام باز تو زندگیت میمونم و با موندنم اذیتت میکنم، با موندم باعث میشم اخم کنی،
بغض کنی...
تو نمیدونستی ولی
اون وقتایی که ازم دلخور بودی و تو به این نتیجه میرسیدی که من دوستت ندارم
من ساکت میموندم و فکر میکردم
چرا نباید اینهمه عشق از چشام معلوم باشه،
که چرا باید اوضاع جوری پیش بره که حتی یک لحظه ام شک کنی به تا این حد دوست داشتنِ من.
تو نمیدونستی
و من
شبایی که تو حالت خوب نبود تا صبح این پهلو به اون پهلو میشدم و خوابم نمیبرد
تو نمیدونستی و من هزار شب از دلتنگی بغض کردم،تب کردم، مردم
و بهت نگفتم که مبادا فاصلمون
بغض بکاره تو گلوت.
تو حالاام نمیدونی؛
که هنوز وقتی عکساتو نگاه میکنم و حس میکنم ناراحتی میمیرم،
که دلتنگی جوری رخنه کرده تو جونم که شده یه تیکه از تنم،
تو نمیدونی یکی  پیشت نباشع واحساس کنی پ کنارت نفس بکشه چه حالیه.
تو هیچوقت نمیدونی که پاک کردنِ اشکام با دستایِ خودم،
وقتی اشکام به این بهونه اومدن که دستات رو صورتم جا خوش کنه چه حالیه.
تو نمیدونی اونی که هست جا پاش اونقدر محکم باشه که نذاره هیچکس بعدش بیاد چه باختیه.
تو هیچ وقت نمیدونستی چقدر دوستت دارم
تو هیچ وقت نمیدونی من میتونم تو اوجِ نداشتنت تا کجا تو دوستت داشتنت غرق بشم و باز نمیرم...


تاريخ : شنبه 2 تير 1397 | 20:7 | نویسنده : ح.م |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.